-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1384 17:41
من سکوت را دوست دارم به خاطر ابهت بی پایانش... ....فریاد را دوست دارم به خاطر انتقام گمگشته در عصیانش .... فردا را دوست دارم به خاطر غلبه بر فلک کجمدار .... پاییز را می پرستم به خاطر عدم احتیاج ، عدم اعتنایش به بهار آفتاب را دوست دارم به خاطر وسعت روحش ... که شب ناپدید می شود تا ماه فراموش کند حقیقت تلخی را که از او...
-
مرگ...
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1384 17:37
مرگ این عروس سیاهپوش امشب در بستر با من می خوابد این عروس هرزه که هیچ دامادی نمی تواند از هم بستر شدن با او امتناع کند ولی این دفعه منم که او را در آغوش می فشارم ،با تمام نفرت ، با تمام عشق با نفرتی از عشق ، و با عشقی از نفرت او را در بسترم آغوش می گیرم تا این انتظار چند ساله را به خود بفهمانم و این عشق را به او نه به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 اسفندماه سال 1384 08:01
گاهی که به درد دل خویش میخندم خلق دارند تصور که دل خوشی دارم خنده تلخ من از گریه غم انگیز توست کارم از گریه گذشته که بدان می خندم.
-
بهای اشک
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1384 02:54
geranbahatar az ashk dar damane tabiat hich nist ! ta geranbaha tarin chizha ra az ensan nagirad , ashk be oo nakhahad dad. -------------------------------------- گرانبها تر از اشک در دامان طبیعت هیچ نیییست! تا گرانبهاترین چیزها رو از انسان نگیرد اشک به او نخواهند داد
-
دوستت دارم اندازه ی ...
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 02:38
بامدادان به باغ رفتم تا برایت بالینی از گل سرخ به ارمغان آورم. آنقدر گل چیدم که تاب نیاورد و بند اش بگسست و گلهای سرخ همراه نسیم راه دریا گرفتند وهمه رفتند و باز نگشتند فقط امواج دریا به رنگ گلگون در امدند و تو گویی آب وآتش به هم آمیخته اند . اکنون دیگر گلی ندارم که ارمغانت کنم ! اما هنوز بالین ام از بوی گلهای سرخ عطر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 22:21
اگر گریه کنی می گویند کم آورده ای . اگر بخندی میگویند که دیوانه ای ـ اگر به دیگران دل ببندی یک روز رهایت میکنند ـ اگر عاشق شوی یک روز به شکست میرسی ـ اما با این حال یک لحظه باید گریست ُُُُُ دمی را باید خندید . ساعتی را دل بست . عمری را عاشق بود . که زندگی یعنی همان یک لحظه . همان یک دم . همان یک ساعت . و همان عمری که...
-
کاش میشد...
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1384 08:15
کاش می شد هر روز بیایم اینجا و برای تو نامه و صدها سطر بنویسم، ولی حیف که توان نوشتن بعضی چیزها را ندارم. شاید کلمه هایم کم می آورند . دیشب باز خواب ترا دیدم !! کاش یک شب هم رویاهایم به سراغ تو می آمدند . دلم برای گرمای تنت تنگ شده است... می دانی تا به امروز به هیچ چیزت حسودیم نشده بود ولی امروز به تو و رویاهای که از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1384 04:14
عجب حس بدیست این انتظار لعنتی .. نه توان بریدن هست، نه ماندن !!
-
بارون
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1384 03:34
امشب هوا بارانی است. امشب هوا بارانی است و من گریه نمی کنم. امشب هوا بارانی است و من نه من امشب می گریم. شاید دل گرفته ام،همچو ابر بارنی گشایشی از گریه شبانه بگیرد. شاید اشکهایم در میان قطرات باران گم شود. باران اشکهایم را می شوید. شاید هیچکس نفهمد که من گریسته ام. اما نه تو حتماًمی فهمی. فردا که ببینمت، صفای آسمان...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1384 03:17
midoonestam 1saat 60 daghighe ast midoonestam 1daghighe 60 saniye ast vali nemidoonestam 1saniye bedoone to baram 60 sale ...... میدونستم ۱ ساعت ۶۰ دقیقه است... میدونستم ۱ دقیقه ۶۰ ثانیه است. ولی نمیدونستم ۱ ثانیه بدونه تو برام ۶۰ ساله...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 04:20
کوه و دریا و جنگل ، نشانی تو را میداد عزیزترین. نشانیت را دیروز گرفتم از جنگلی که به سراغ چشمانت آمده بود همان که سبزی تیره اش از ژرفا، غرق میکند مرا که شناگری نمیدانم. دستی از ابرها... وهم آلود... عظیم... نیامده ست به نجات... تو را اشاره میکند... چشمانت را و لبخندت را... من غرق میشوم... در انگبین لبانت ... و شعله ور...
-
بیداری
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 01:34
شب رفت و من جا مانده ام با گریه بیدارم هنوز از اشک های من مپرس چون جویبارانم هنوز در کوچه های خاطره من لنگ لنگانم هنوز اما نمی دانم چرا؟ از شب هراسانم هنوز بیگانه با عشق منی مجنون و شیدایم هنوز بیگانه ام با دیگران تو هستی ام هستی هنوز حالا نمی دانم چرا؟ اواره ات هستم هنوز عکس رخ زیبای تو چسبیده در جانم هنوز ای وای من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 00:45
از آتشی که در ذهن من است چراغ را روشن می کنم و شب سراسیمه در لوله ی خود نویس من می رود من آنقدر شب را می نویسم که آفتاب از نوک خود نویس من طلوع کند !
-
پرده تنهایی
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 00:30
چه آسان لحظه ها را به مسلخ حماقت خویش میبرم لحظه های معصومی که تنها یک بار می آیند یک بار و فقط یک بار، میهمان تنهایی من میشوند و چه آسان از سر نعش آنها می گذرم و در پایان هر روز هنگامی که قربانگاه لحظه ها را می شویند چه آسان سرخی آنرا در آسمان نگاه می کنم و با لبخند احمقانه ای می گویم چه زیباست و هیچگاه درک نخواهم...
-
بی عنوان
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 09:04
میگی بارونو دوست داری ! با چتر میری زیرش! میگی گل رو دوست داری از شاخه میچینیش! میگی پرنده ها رو دوست داری تو قفس نگهشون میداری! میخوای نترسم وقتی میگی منو دوست داری؟؟!!!!!
-
ستاره ۲
شنبه 10 دیماه سال 1384 05:43
به آسمون نگاه کن ، تو شب پر ستارست ، دوست داری کدومش مال تو باشه؟ به نظر من به اونی که کم نور تره قانع باش چون به اونی که از همه بزرگتره و نورش از همه بیشتره همه نگاه می کنن و همینطور اونم به همه نگاه می کنه البته بگذریم از اینکه من به هر کدوم نگاه میکنم اونا به یکی دیگه نگاه می کنن
-
راز دوست داشتن
شنبه 10 دیماه سال 1384 05:24
ارزش یک کلام پر از محبت رو وقتی می فهمی که لبخند رو.روی لبای عزیزانت تماشا کنی وقتی که استین بالا بزنی و یک بار .یک سنگینی رو.از رو دوش یک خسته یک مهربون برادری. تشکر ساده و بی ریاش.میارزه به همه دنیا . وقتی که دور و بریات رو با چشمهای پر از اشک که از حرفهای خنده داره تو ریسه رفته اند می بینی .تازه می فهمی که قیافه...
-
غم
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 08:47
تا از مادر متولد شدم...صدایی درگوشم طنین انداخت...که بعدازاین با توخواهم بود...به اوگفتم کیستی؟...گفت : "غم"!...فکرکردم "غم" عروسکی خواهد بود که من بعدها بااو بازی خواهم کرد...ولی بعدها فهمیدم! که من عروسکی هستم در دستان "غم"
-
ستاره
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 08:11
اگه ستاره ها حرفی واسه گفتن ندارن چرا چشمک میزنن! حرفهایی تو دلشون هست به قدمت خلقت ولی تا حالا محرمی واسه شنیدنش پیدا نکردن..........