دوستت دارم اندازه ی ...

 

بامدادان به باغ رفتم تا برایت بالینی از گل سرخ به ارمغان آورم. آنقدر گل چیدم که تاب نیاورد و بند اش بگسست و گلهای سرخ همراه نسیم راه دریا گرفتند وهمه رفتند و باز نگشتند فقط امواج دریا به رنگ گلگون در امدند و تو گویی آب وآتش به هم آمیخته اند .
اکنون دیگر گلی ندارم که ارمغانت کنم ! اما هنوز بالین ام از بوی گلهای سرخ عطر آگین  است اگر می خواهی عطر گلها را ببویی امشب ره به دامانم بگذار.
ای دوست نمی خواهم بگویم تو را به اندازه اقیانوسها و دریا هها دوست دارم چرا که دریاهها و اقیانوسها را خشک شدنی هستند .
نمی خواهم بگویم که تو را به اندازه خورشید دوست دارم چون خورشید را غروبی است . اما می خوام بگویم تو را به اندازه قلبم دوست دارم.

 

 

 

 

مرسی مجتبی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد